خداوند موجودی است که بیرون از شناخت بشری بلکه هر موجود دیگری است. پس در اوج شناخت باید گفت: ما عرفناک حق معرفتک؛ چنان که باید شناخت حقی نسبت به تو پیدا نکرده ایم. آن چه قرآن درباره خداوند می فرماید و معرفتی که برای ما از طریق تعلیمات الهی قرآن پدید می آید، معرفتی در حد اوهام است؛ به این معنا که خداوند با استفاده از تمثیل بر آن است تا خداوند در قالب صفات و همانند سازی با چیزهایی که انسان می شناسد و در اختیار دارد، خودش را تعریف کرده و بشناساند. از این روست که گاه در توصیف خود در قالب : الله نور السموات و الارض؛ خدا همان نور آسمان ها و زمین است.(نور، آیه 35) و گاه در قالب سوره توحید: الله صمد و لم یلد و لم یولد ، و مانند آن ها خود را توصیف می کند.
در حقیقت خداوند همانند کسی که با کودکی بخواهد حرف بزند در تبیین شیرینی می گوید مثل عسل و در تبیین سفیدی می گوید مانند برف و در زیبایی می گوید مانند ماه است. در حقیقت چون اموری چون شیرین و سفید و زیبایی اموری انتزاعی است و کودک درکی از مفاهیم آن ندارد به تمثیل و تشبیه رو می آورد تا کودک مفهوم را دریابد؛ ولی می دانیم که: التمثیل و التشبیه یقرب من وجه و یبعد من وجوه؛ تمثیل و تشبیه از یک جهت نزدیک می کند ولی شخص را از جهات مختلف از حقیقت دور می کند.
خداوند ناچار است با ما کودکان اوهام که به درجه عقل تجریدی نرسیده ایم، با تمثیل و تشبیه سخن بگوید و خودش را معرفی کند. این گونه است که خدایی را در اذهان خود می سازییم که خدای اوهام است نه خدای عقول. از این روست که امام باقر(ع) می فرماید که چنین خدایی خدای مخلوق است نه خدای خالق:امام باقر (ع) : «کُلَّما مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فی أَدَقِّ مَعانِیهِ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إلَیْکُمْ ؛ آنچه را در ذهن خود با دقیق ترین معانی تصور و توهم کنید، [خدا از آن منزه است و] آن پندار شما مخلوقی است مثل شما». (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 69، باب 37، حدیث 22، ص 292)
همچنین حدیث مقارنی از امام صادق (ع) نقل شده است با این عبارت که: « کلما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالی زبانیتین، فان ذلک کمالها و تتوهم ان عدمهما نقصان لمن لا یتصف بهما و هکذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالی به ؛هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. » (بحار الأنوار ، ج66، ص293؛ به نقل از توحید صدوق – اربعین شیخ بهایی، ذیل حدیث دوم)
تمام اوصاف بشری ، مثل ذات خود انسان ، مخلوق خدا بوده ، ممکن الوجودند ؛ در حالی که اوصاف ذاتی خداوند متعال ، عین ذات او بوده ، واجب الوجود می باشند. پس خداوند سبحان ، منزّه از آن است که متّصف به اوصاف مخلوقات خویش باشد. چرا که لازمه ی این امر ، ممکن الوجود شدن خداست. امیرمومنان (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه می فرمایند: « کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ ؛ کمال اخلاص ، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است ، زیرا هر صفتى نشان مىدهد که غیر از موصوف ، و هر موصوفى گواهى مىدهد که غیر از صفت است. پس کسى که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزى نزدیک کرده ، و با نزدیک کردن خدا به چیزى ، او را دو تا شمرده است ( یا برای او دومی شمرده است) ؛ و آنکه دو خدا قائل شده ( یا برای خدا دومی قائل شده ) ، اجزایى براى او تصوّر نموده ؛ و کسی که براى خدا جزء قائل شود، او را نشناخته است»
البته خداوند ناچار است تا با مردم به زبانی سخن بگویید که آنان بفهمند وگرنه اگر به زبان تمثیل و تشبیه و به قول خود «تصریف الامثال» سخن نگوید، موجب تعطیل معرفت می شود؛ برای همین خداوند برای شناخت هر چند وهمی ما به تشبیه و تمثیل رو آورده است و خود را نور و مانند آن مثال می زند. البته برخی که در عبودیت و تقوا به مقامات بالا رسیده باشند، از تعلیم خاص الهی بهره مند شده و از علم غیب الهی سود برده و با تعلیم خاص و علم لدنی الهی می توانند در مرتبه عقول خدایی را دریابند که بالاتر از مرتبه خدای اوهام است. پس با تقوایی که با عبادت و عمل به اموری چون صداقت، امانت، وفای به عهد و پیمان و نماز و روزه و حج و احسان و انفاق و خمس و زکات می توان به یقین شهودی از علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقین برسد.